تا حالا تو زندگیم اینقد مسئولیت نداشت . با تجربه ای نزدیک به صفر عهده دار شدم و الان دارم به زور خودمو میکشونم ولی نمیدونم چرا حس خوبی دارم و خوشحالم . خستگی ندارم اصلا . دارم لذت میبرم که یه کار مفید دارم میکنم .

در عین حال بقیه ی دوستام هم واقعا حمایتم میکنم . مبینا که همش نیروی روحی میده و شاید کسی مثله اون منو حمایت نکرد تو این راه .

دوستای اکیپم زیزی و حانی هم روحیه میدن و باعث میشن فک نکنم کارم بیودس .

از مریم نگم که واقعا عاشقشم . خیلی خیلی خیلی حمایتم میکنه .خیلی وقت پیش عهده دار کارگروهمون بوده و الانم یه شهره دیگس ولی همچنان هوای مارو داره . هرجا نیاز به نکته و یاداوری هست بهم میگه . خودش یه مدیر کامله و الگوی من . امروزم داغونم کرد . تو پی وی بهم گفت چیکار کنم و تو گروه وقتی داشتم با بچه ها میچتیدم طوری گروهو چرخوند و حمایتم کرد که دهنم باز موند . کمن ادمایی که به فکر خودشون نیستن . هرکسی بود منو به عنوان مدیر بی تجربه می ترکوند ولی اون همش ساپورت میکنه و نمیزاره کم بیارم .

خدا تو این راه پرمو فرشته کرده ... ولی خودم همش ناامیدش میکنم .