خاطراتم

۷ مطلب با موضوع «شاد» ثبت شده است

یا خدا

الان کل خاطرات وبمو یه مروری زدم 

مردم از خنده 

بعضیاشونو اصلا یادم نمیومدن 

چجوری اساتیدو توصیف کردم و الان از انی که خیلی خوشم میومد متنفر شدم ( مذلف آبرو بر🤣 ) الان استادی که اصلا فکر نمیکردم باهاش ارتباطی برقرار کنم کل زندگی دانشجوییمو عوض کرده . فک میکنم کل حال خوب الانمو که دانشگاه برام بهشترو اول مدویون خدا بعد مدیون اونم .

چقد عوض شدم، چقد عوض شدیم

چقئ طرز فکر جالبی داشتم، الان کمرنگ شدم 

هنوز بعضی چیزا ثابتن مثه مشکلات منو خانم نامزد کرده 

خدا غزلو حفظ کنه خیلی بچه ی خوب و فانیه

بستیه دانشگاهمه و لنگه نداره بین دوستای دانشگاهم

فقط یوخده زیادی شاده که البته I like it

آهنگام از وبم پاک ده و عکسام قاطی پاته 

باید قالب وبمو عوض کنم

  • ۰ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • جمعه ۷ تیر ۹۸

    #آجر

    و پدیده ای شگرفت در دانشگاهمون 

    استادیاری 34 ساله ،موفقققق ، خوش قیافه ،متشخص و با ادب ،سنگین و سطح علمی بالا ...

    آخه مگه داریم به این خوبی .

    وقتی دیدمش و رزومشو تو سایت چک کردم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم . با تمام وجود دوست دارم مثل اون موفق باشم و به جایی برسم که اون رسیده . شاید کی از دلایلی که دوست دارم ارشدمو ویروس شناسی بگیرم تاثیر این استاده البته نه همش !

    امروز رفتیم باهاش صحبت کنیم برای مشاوره و برنامه ی تابستون ... تقریبا شوکه شده بود از حرفامون که هم رشته ی ارشدمونو انتخاب کردیم و هم قراره از تابستون شروع کنیم براش بخوینم با اینکه ترم دو هستیم و تازه 3 نفرمون میخوان مقاله بدن دو ترم دیگه .

    کلن خیلی مفرح بود . یا میگه اینا خیلی شاسکولن یا خیلی زرنگ خنده ولی درکل خوب برخورد کرد و تحویلمون گرفت .

    + قضیه ی دستکش لاتکسم خیلی خنده دار بود . استاد همرو تو اینستا فالو کرده بود و چند کاه پیش بچه ها ی کلاسمون که اومدن عکس دسته جمعی بگیریم نازنین دستکشاشو باد کرد  روشون نقاشی کشید و باهاشون عکس گرفتیم و بچه ها استوری کردن . ما که پیشش امروز گلایه کردیم چون مسئول تجهیز آزمایشگاه هم هست،  که دستکش لاتکس نمیدن بمون با خنده گفت اگه باهاشون بادکنک درست نکنید به همتون میرسه ! همه ترکیدیم تو اتاق .تازه فهمیدیم که همه ی استوی هارو میبینه و ته توی پیج همرو هم دراورده :)))))

    روز خوبی بود در کل . امتحان ایمنی هم دادیم و واقعا خوب دادم .

  • ۰ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • شنبه ۵ خرداد ۹۷

    خوش صحبت

    بالاخره مسئول قبلی کارگروه رو دیدم !

    خیلی مهربون و خوش صحبت و کامل بود .

    حسابی حرفیدیم و خوش و بش کردیم .

    دو ساعت درمورد کارگروه حرفیدیدم و کلی استفاده کردم از حرفاش .

    فهمیدم من خیلی ایده آل فک میکنم و قرار نیست شریطی که من لازم دارم باشه .

    کار فرهنگی سخت تر از اونیه که فکرشو میکردم ...

    آخر بحث درمورد کتاب حیفا حرف زد ،خیلی منو گرفت به نظرم عالیه و قراره برم بخرمش .

  • ۰ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • يكشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۷

    روزای خوب

    بگذریم از این روزای سخت و تلخ که پیش میره روزای خوبم هست .

    دانشگاه با تموم چرتیش و وقت تلفیش خوش میگذره .خدارو شکر بچه های کلاس بچه های خوبی هستن البته به جز چند نفر که دچار غرور کاذب هستن .

    دیروز تو سرویس مردیم ار بس خندیدیم . بحث سره سوغاتی شهرمون بود . فاطمه نرکوندمون با حرفاش . حال خوبی بود تو سرویس . انگار خیلی وقته همو میسشناسیم .

    +عاشق روزای 4 شنبم که از ساعت 8 صب تا 6 غروب کلاس دارم . خسته و کوفته میشینی رو صندلی های اخر اتوبوس و نیم ساعت تاریکی شب و چراغ های شهر رو میبینی . خستگیت در میره به کل .

    +از همون روز اول اکیپمون ساخنه شذ . هممون هم شهری هستیم و تنها بومی های شهرمون تو کلاس البته یه پسرم هست . از همه ی اکیپ خوشم میاد به جز نازنین .

    بذ نیست فقط ما حکم شب و روز رو داریم و تنها وجه اشتراکمون نماز خوندنمونه .

    +یکی از پسرای کلاس بد رو مخمه ( آقای نماینده ) 

    +همه ی اساتید عالین . تنها مشکلم با لشگریان که خیلی سختگیر و ترسناکه و ازش میترسم . عاشششق استاد روانشناسیمم آقای بگیان .

    +دوست داشتم دوستای صمیمیمم بودن پیشم ولی ارزو نمیکنم براشون که سال دیگه پیشم باشم دوست دارم که پزشکی قبول بشن .

    هرروز از سر کوچه ی زیزی رد میشم هی دوست دارم بش سر بزنم .

    هیچی جای دوستای قدیمیرو نمیگیره . با این اتفاقای این روزا کلن برام سخته راحت به بقیه اعتماد کنم برا همین انچنان به ادمای جدید اطرافم اعتماد نمیکنم .

    +بالاخره مشکلم با مهدویرو حل کردم 

  • ۰ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • جمعه ۲۱ مهر ۹۶

    دوست خوب

    شاید یکی از بزرگترین خوش شانسیام و البته لطفای خدا داشتن دوستای خوب بود .

    دوستایی که منو ادم بهتری کردن . بدیامو گفتن ولی نه اینکه خوردم کنن بلکه برای اینکه بهتر شم . تو سختیا کنارم بودن و هروقت نیاز بشون داشتم بودن .

    باعث شدن جاهای خوبی برم و کارای خوبی کنم .

    خیلی خوبه وقتی خسته ای یه نفر هولت بده جلو تا انجامش بدی .

    تو خیلی از اولین کارای خوبم بودن . اولین نماز جمعم ، اولین دعای عرفه ی زندگیم ، اولین کتاب خونیه دسته جمعی و ... 

    روز عرفه خیلی خوب بود . با زیزی و حانی همیشه خوش میگذره .

    +باشگاه رفتن خیلی حال میده 😆

  • ۱ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • يكشنبه ۱۲ شهریور ۹۶

    حانی

    خیلی تحت تاثیر ویسی که تو گروه فرستاد قرار گرفتم .

    صداش خیلی محکم بود و حس خوب منو پر کرد .

  • ۰ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶

    من و رتبه ی کنکورم

    من وقتی رتبمو دیدم 

  • ۱ حرفای شما
    • مسافر راه شیری
    • يكشنبه ۱۵ مرداد ۹۶