گاهی وقتا به خاطر بقیه کارایی میکنم که نباید بکنم

اینو حسو دارم که از خود قبلیم فاصله گرفتم

البته این فاصله گرفتن طبیعیه تا حدی، بالاخره همه رشد میکنیم و بالاغ تر میشیم ولی این چیزی که الان دارم از خودم میبینم پس رفته ...

ولی دیگه نمیخوام حتی اگه از چشم بقیه بیوفتم و ازم ناراحت شن یا حتی اگه ادم باحال سابق نباشم ... مهم اینه اثبات شدم برای بعضیا 

تا همینجاشم زیاد از اصولم گذشتم ولی دیگه نه 

اولین قدمم الان برداشتم که استادم در مقابل زیاده خواهیای پری

دروغ بگم و هی پناهن کنم چون تو دوست داری سفرت این طوری باشه ؟!

تازه سین میزنی ج هم نمیدی 

به درک 

خوشحالم کوتاه نیومدم 

تا همین جا بسه 

+یه سری حرفا تا همیشه یادت میمونه چون با شنیدنشون خیلی فکری میشی و جا میخوری مثه وقتی که شکوفرو سر کار گذاشتم و در آخر که خندیدم بهش و گفتم واقعا باور کردی گفت آره چون اعتماد داشتم بهت 

یا دیروز که غزلو آروم میکردم و بهم گفت تو اثبات شده ای برام و حتی اگه شوخیی رو که دوشت ندارم بکین ناراحت نمیشم چون میدونم کی هشتی و میشناسمت 

+ بی پولی مثله همیشه آرام

+ انگار که نه انگار قرار بود از بیرون غذا بگیریم 

حالم بد شد کلا

خودشو کامل زد به کوچه ی حسن چپ