پریروز رفتم خونه ی زیزی 

خیلی خوش گذشت . کلی خندیدیم .

کلی حرف زدیم از بوی شهادت تا رهبر کره ی شمالی .

راستی ممکنه یه ادمی با قیافه ی جهاد مغنیه و جوانمردیش و با شباهت درونی به رایفی پور باشه که تو کار پژوهشهم باشه و بوی شهادت هم بده البته نه که بره شهید شه شهید زنده ای باشه برای خودش و البته شبیه شهید هادی هم باشه وجود داشته باشه ؟

نمیدونم هستی یا نه ولی من میتونم تورو به سعادت برسونم !

+خورشت سبزی مامان پز زهرا = number 1

+حالا به این رسیدم که واقعاااااا نصف اساتید عقده ای و آشغال هستن . اخه لعنتی مگه مردم الاف توهستن که یهو برای خودت کلاس تعیین میکنی و برای هرکی هم که ساعت بعد که تاریخ کلاس جدیدت هست نیاد غیبت میزاری ؟ مریضی ؟

چقد التماس کردم که استاد به خدا من مهمونی دعوتم و یه هفتس که این قرارو گداشتم و نمیتونم کلاس بعد بیام !

تازه میگه درست مهم تره یا مهمونیت ! انگار تنها هدف من درس خوندنه و زندگی اجتماعی ندارم . خوشم اومد که رفتم خونه ی زیزی و کلاسشو کلن تشکیل نداد مردک مذلف . 

انگار که نه انگار مردم کارو زندگی دارن ، هر وقت بخوان میان هروقت بخوان میرن این اساتید اشغال .

+عشق جدیدمو پیدا کردم *-* = کتابخونه ی نهاد رهبری  یعنی عالیییییییییی بود ،هرچی بگی داشت . کلی کتاب از شهید مطهری و ... 

+دیروز روز خاصی بود اولین بار بود روپوش سفید پوشم و اولین کار آزمایشگاهیمونوهم انجام دادیم .