امروز بیش از هر روزی مطمئنم این دوستی عمرش به سر اومد.

مدت خیلی زیادیه با غزل چت نکردم. از روز جشن فارغ التحصیلی که اون طور دلم شکست حس کردم یه چیزی گم شد. انگار یه حرمتی بینمون شکست. روز قبل از جشن گند زد به کل برنامه و شبش هرچی دلش خواست تو پی وی به پرنسس گفت درموردشم و روز بعدشم با مغنه پا شد کل روزو اومد ... تو میدونستی من 2 ماهه برنامه ریختم و هزینه کردم و خیلی راحت میزنی زیر همه چی ... جالبه روز بعدش اومد و انگار که نه انگار ولی یکمی سردی موند. روز بعدشم که کلا لباس تنش نکرد و فقط تو توییتر میچرخید الا اوخرش.

نه اینکه همه چیز بد باشه... اون چیزی نبود که میخواستم و تنها کسی که توقع نداشتم دلمو بشکونه غزل بود.

بعد از اون تو گروه چت کردیم و حتی یه کارم تو دانشگاه برام انجام داد ولی دیگه هیچ صحبتی نکردیم. من تو گروه چندبار پیام دادم که بگم من هستم ولی اون فقط دو جمله ...

بیشتر از این ناراحت اینم که تو روزای سختیم از لحاظ فکری ولی کسی نیست که ساپورتم کنه. من بهش مهم ترین خبر زندگیمو میدم و اون فقط یه جمله میگه ... عهههه؟ بسلامتی ایشالا بهترین تصمیم بشه برات♥️♥️♥️ ... همین فقط ؟!!!!!!!!!!! تو نمیپرسی چرا؟ تو نمیگی چته ؟!!!!! تو نمیای پی ویم حرف بزنی باهام ؟!!!!

یعنی انقد دوستیمون گه شده توش که وقتی برای من نداری که تو اوج نگرانی کنارم باشی ؟

این ایام که ایمیلای تویترت برام میاد بیشتر از پیش دلم میگیره که وقت داری دایرکت کلی آدمو ج بدی، وقت داری 5 هزارتا تویت بزنی از دسامبر تا الان ولی وقتی نداری با من حرف بزنی ...

تو دنیایی غرقی الان که تورو دورت کرد از خیلیا ... شایدم فقط من

من میدونم آخرش چیه ... آخرش اینه که سریال مورد علاقت تموم میشه و آز ارشدتم میدی ولی منی نیستم که بخوام باهات حرف بزنم ... من کلا نیستم 

+ با قلبی پر از ناراحتی و سرشکسته از یه دوستی که قرار بود تهش خیلی سال دیگه باشه ... خیلی نامردی دوست گلم